یکی شدن مامان وبابا یکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
دوقلو های نازدوقلو های ناز، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نی نی گل ما

واکسن دو ماهگی

4/8/94 بود که رفتیم برای تزریق واکسن دوماهگی. خیلی برامون دردناک بود و بابا محسن طاقت نیاورد ورفت. منم دلم میخواست بدترین دردها رو تحمل کنم ولی شما درد نکشید. چاره ای نبود وبرای سلامتی تون لازم بود .بر خلاف تصورمون بعد از تزریق محمد مهدی بود که تب کرد و بی قرار بود.چون نازنین فاطمه نحیف تر بود توقع داشتیم که بیشتر اذیت بشه ولی رفتار ش واقعا عجیب بود. اصلا پای چپش که واکسن خورده بود رو تکون نمیداد.با اینکه خانم خیلی وروجک تشریف دارن پای راستش رو فقط حرکت میداد.اذیت نمیشد و گریه نمیکرد. ولی امان از جیغ های محمدمهدی که دست اخر مجبور شدیم قنداقش کنیم شاید پاش رو کمتر تکون بده که البته جواب هم داد و درد و سرو صداش خیلی کمتر شد. ناگفته...
6 آذر 1394

تولد

بالاخره روز موعود فرا رسید. دوشنبه دوم شهریور ماه سال نود و چهار رو هرگز فراموش نمیکنم. روز فوق العاده ای بود برای من. داشتم بهترین حس عالم رو تجربه میکردم. باورم نمیشد که دارم مادر میشم. میخواستم عزیزترین هام رو در اغوش بکشم و غرق بوسه کنم.ساعت 5 صبح بعد از نماز رفتیم به سمت بیمارستان ولیعصر به همراه بابا محسن و مامان جون و خاله سمیه.به خاطر عمل سنگینی که خانم دکتر داشت ساعت 10 بردنم اتاق عمل. هیجان خاصی داشتم ضربان قلبم تند بود و خیس عرق شده بودم و می لرزیدم.متخصص بی هوشی دلیل اضطرابم رو پرسید و سعی کرد ارومم کنه ولی بی فایده بود. خانم دکتر ادینه و بقیه کادر اتاق عمل شروع به شوخی کردن تا حالم خوب بشه.ساعت 11 بود که محمد مهدی به دنیا امد ...
6 آذر 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی گل ما می باشد